سرزمین روشنایی

من آن دم که بر ساحل دنیا گام نهادم

حرفها گفتم با بی زبانی به یاسها و شقایقها و گل های وحشی

وان دم که افزود بر سنم

زدم پاهای خود را بر نهرهای نقره فام

جهیدم بر نهرها چون ماهی های سرخ در حوض خانه

و شنا کردم بر خلاف امواج نهرها

تا بیاموزم خلاف نهر شنا کردن را

و اکنون می خواهم بردارم گامی به سوی روشنایی

گامی به سوی خلاف نهر شنا کردن در راه عشق

و من خواهم نهاد بنادی جدید بر انوار عشق

و با ان قدم بر خواهم داشت به سوی سرزمین روشنایی

 

این یاران که ز اینجا پر کشیدند

یاس های پرپر شده ما بودند

یاران صدیق همه رفتند زین قافله

و ما ماندیم و غم رفتن آنها

ضایعه تاسف بار سقوط هواپیمای حاملان سرداران عزیز جمهوری اسلامی و

مخصوصا شهادت دوست عزیز شهید شاه مرادی را به خانواده گرامی و

مخصوصا دختر ایشان که یکی از دوستان مهربان من است و بعد به همه شما

هموطنان ایرانی تسلیت می گویم.

پرواز کردن به اوج آسمانها

باززز شاید در این میان کسی تو را صدا بزند

کسی از میان جنگلها شاید تو را بخواند

و شاید کسی باشد که بخواهد دست تو را بگیرد

و شاید کسی به تو بگوید: ای کبوتر خسته بال

با من بیا به سرزمین های دوردست

جایی که نیست در آن هیچ صدایی

و نیست صدای هیچ سرزنش گری

و نه کسی که بخواهد فرصت پرواز را از تو بگیرد

آن صدا مرا می خواند و من نمی دانستم که او چه کسی است

و من باید چه کنم

سرم را بالا گرفتم و دیدم که تو هستی

ای معشوق من

و بالاخره دستم را در دستانت گذاشتم

و آرام پریدم به آسمانها

و آنجا به اوج رسیدم

و فهمیدم آنجا سرزمین رویاهای من است

و من با معشوقم در سرزمین آرزوها هستیم.