دوست دارم بر ترک قایقی سوار شوم
و بر روی آبها برانم تا ناکجاها
و دور شوم از این سرزمین پر از ذلت و نامهربانی
و روم به شهری که نیست غمی در آن
به سرزمین آرزوها
سرزمین آهنگها و شادیها
سرزمین مهربانی ها
و در آنجا با تو بسازم کلبه ای
و شویم ما
سرزمینی که مردم آن همیشه مهربانند
و می دانند راز دلت را
که چه می گویی و چه می خوانی
روزی خواهم رفت
و نجات خواهم یافت از سرزمین نامهربانی ها
از میان تمام نواهای زمینی
نوایی که به دورترین نقطه در آسمان راه می یابد
موسیقی موزون قلب عاشق است .
عشق رود زندگی در جهان است .
میندیش که با دیدن جویباری کوچک
یا با رسیدن به نخستین چشمه حقیر
عشق را شناخته ای .
تا آن زمان که از میان دره های خارایین نگذری
و جویبار را گم نکنی
و مرغزارها را پشت سر نگذاری
و جویبار را ببینی که هر آینه گسترده و ژرف تر می گردد
تا آنجا که کشتی ها بر پهنه آن پیش می رانند
تا به فراسوی مرغزار پا ننهاده ای و به اقیانوس بی انتها نرسیده ای
تا تمامی گنجها را به اعماق این اقیانوس نسپرده ای
در نخواهی یافت که عشق چیست .
دوستت دارم
تو زندگی را در درون لمس می کنی
تو شهامت آن داری که بیندیشی
و نیروی آن که به چیزی دل ببندی
تو با رویاهایت زندگی می کنی
و رویاییان بسیار نادرند .
آری ........ اندکند آنان که به رویا باور دارند .