شب است و ظلمت و تاریکی
و من در جاده کویر تنهایی
ای پرنده مهاجر که مرا به سوی خود می خوانی
به کدامین سوی از این جاده مرا خواهی برد ؟
ز سوی ستارگان چشمک زنیا به سوی مرغکان دریایی
من با تو خواهم آمد به سوی جاده تنهایی
و قدم بر خواهم داشت در این تاریکی
به سوی روشنایی
و تو ای پرنده مهاجر با من بیا
به سرزمین یاس ها و شقایق ها
تا دنیا ز روشنایی ما گلستان شود
باز آمد بوی بهار و نسیم رحمت
ز هر کوی و برزن آید صدای رحمت
تو ای انسان خردمند زخا برخیز و باز کن در نور و رحمت را
کز آن درب رحمت آید صدای بلبل
ز هر جا روی باز کن دریچه قلبت را
تا که بشنوی نجوای بلبل و شمع را
اگر باز کنی دریچه نور را
تو خواهی شنید نجوای عشاق را با یاس ها و شقایق ها
بهار آمد ز جا برخیز و رو بر طبیعت
کز جان طبیعت آید آهنگ یاران
سلامی به گرمی آفتاب سوزان
به گرمی سوزاننده آتش
به سوزانی عشق تابنده
به همه ی شماهایی که در سال گذشته مرا تنها نگذاشتید و با نظراتتون من را همراهی کردین و
این وبلاگ را با نظرات گرمتون یاری کردین و بهم گرما بخشیدین که با وجود شما گرم شدم و هر
وقت که از روزگار ناامید می شدم و غم مرا در خود می گرفت شما با نظراتتون منو امید می دادین
واقعا ازتون ممنونم و اگر در این سال کمی و کاستی از من دیدین به خوبی خودتون ببخشید و
براتون آرزوی سرشار از سال خوب و پربار همراه با عشق و سبزی را آرزو می کنم. البته ببخشید
که دیر آپ کردم و سال نو را دیر تبریک گفتم .
بهار که آمد با خود عشق را آورد
بهار که آمد زندگی دوباره را هدیه آورد
برای آنان که خواهان زندگی سبزند و می خواهند که سبز باشند.