بی تو دیگر زندگی معنا نخواهد داشت
بی تو دیگر پروازی نخواهد بود
بی تو دیگر یاس ها و شقایق ها نخواهند رویید
و بی تو رودها برای همیشه آواز جاری بودن خود را قطع خواهند کرد
و هیچ بلبلی بر درخت آواز عشق سر نخواهد داد
بی تو دیگر من غزلی نخواهم سرود
چون بی تو شعرهای من بی قافیه خواهند ماند
بوی محرم می آید ز راه
بوی خون و خاک و آتش است در راه
بوی سوختن و ساختن می آید ز راه
بوی کفر و نفاق می رسد بر مشام
ای شامیان ای شامیان رفتید بر راه ظلم
کشتید حسین را نفرین باد بر شما
بوی عطر و عنبر خمیده قامت می آید ز راه
چشم دلت را باز کن تا ببینی و بشنوی
صدای گریه وا ویلتای زینب را
صدای هق هق دخترکی سه ساله را
و بینی جان دادن او را بر نعش حسین
باز کن چشمت را تا بشنوی
صدای گریه رباب را ز تیر خوردن پسرک شیرخوارش
تا ببینی کمر شکسته حسین را هنگام شهید شدن یک دانه پسر
و هنگام شهید شدن عباس که فرمود
به خدا کمرم شکست
و وای بر شما ای شامیان
ن
فرین و لعنت باد بر شما
که کشتید سلاله محمد را و کشتید نور چشم فاطمه را
و بر دوش ما گذاشتید این غم بزرگ و عظیم را
من آن دم که بر ساحل دنیا گام نهادم
حرفها گفتم با بی زبانی به یاسها و شقایقها و گل های وحشی
وان دم که افزود بر سنم
زدم پاهای خود را بر نهرهای نقره فام
جهیدم بر نهرها چون ماهی های سرخ در حوض خانه
و شنا کردم بر خلاف امواج نهرها
تا بیاموزم خلاف نهر شنا کردن را
و اکنون می خواهم بردارم گامی به سوی روشنایی
گامی به سوی خلاف نهر شنا کردن در راه عشق
و من خواهم نهاد بنادی جدید بر انوار عشق
و با ان قدم بر خواهم داشت به سوی سرزمین روشنایی