این یاران که ز اینجا پر کشیدند
یاس های پرپر شده ما بودند
یاران صدیق همه رفتند زین قافله
و ما ماندیم و غم رفتن آنها
ضایعه تاسف بار سقوط هواپیمای حاملان سرداران عزیز جمهوری اسلامی و
مخصوصا شهادت دوست عزیز شهید شاه مرادی را به خانواده گرامی و
مخصوصا دختر ایشان که یکی از دوستان مهربان من است و بعد به همه شما
هموطنان ایرانی تسلیت می گویم.
باززز شاید در این میان کسی تو را صدا بزند
کسی از میان جنگلها شاید تو را بخواند
و شاید کسی باشد که بخواهد دست تو را بگیرد
و شاید کسی به تو بگوید: ای کبوتر خسته بال
با من بیا به سرزمین های دوردست
جایی که نیست در آن هیچ صدایی
و نیست صدای هیچ سرزنش گری
و نه کسی که بخواهد فرصت پرواز را از تو بگیرد
آن صدا مرا می خواند و من نمی دانستم که او چه کسی است
و من باید چه کنم
سرم را بالا گرفتم و دیدم که تو هستی
ای معشوق من
و بالاخره دستم را در دستانت گذاشتم
و آرام پریدم به آسمانها
و آنجا به اوج رسیدم
و فهمیدم آنجا سرزمین رویاهای من است
و من با معشوقم در سرزمین آرزوها هستیم.
دیشب دوباره هوای تو زد بر سرم
خود را چون دیوانه ها می زدم بر در و دیوار
شاید که سند آزادیم را بگیرم
اما گویا از آزادی خبری نبود
خود را به دیوار زدم
پر و بال خسته ام شکستند
اما من دست بردار نبودم
می خواستم تا ابد آزاد باشم
اما خبری از آزادی نبود
من در زندان غم گرفتار آمده بورم
و انگار خلاصی از آن ممکن نبود
تا اینکه روحم را نیز از دست دادم
چیزی نبودم جز پوست و استخوان
و هنوز دست از مبارزه بر نداشته بودم
تا آزاد شدم
و در آسمان آبی بی کران پرواز کردم
و دوباره روح در من دمیده شد
و به یاد آوردم که پرواز آزادی چه زیباست!