دوست دارم بر ترک قلیقی سوار شوم
و بر روی آبها برانم تا ناکجاها
و دور شوم از این سرزمین پر از ذلت و نا مهربانی
و روم به شهری که نیست غمی در آن
به سرزمین آرزوها
سرزمین آهنگها و شادیها
سرزمین مهربانی ها
و در آنجا با تو کلبه ای بسازم
و شویم ما
سرزمینی که مردم آن همیشه مهربانند
و می دانند راز دلت را
که چه می گویی و چه می خوانی
روزی خواهم رفت
و نجات خواهم یافت از سرزمین نامهربانی ها
من نمیدانم کبوتر پرواز را از کجا آموخت کاش به ما هم پر گشودن می آموخت ......
نمیدانم .....
سلام دوست عزیز
لینک تو تو وبلاگم گذاشتم
لطف کن لینک منو بذار
بهت سر می زنم موفق باشی