سلام تا حالا شده از این دنیای غریب و ناشناخته که از هیچیز اون سر در نمی آرید و فقط برای این زندگی می کنید
که یا کسانی را دوست دارید و یا می خواهید به یک هدف مشخص برسید دلتون بگیره و دوست داشته باشید و
آرزو کنید که ای کاش می تونستید اونو عوض کنید و مثل یه صفحه نقاشی یا یک دکوراسیون اونو اون جوری که
می خواید می تونستید نقاشی کنید و یا طراحی کنید ویا مثل مهره های شطرنج می تونستید مهره ها را به هم
بریزید و از اول اونها را بچینید و خودتون نقشها را برنامه ریزی می کردید؟! اما حیف که نمیشه و کسی دیگه طراح و
برنامه ریز و نقاش این روزگاره.
بعضی وقتا یه اتفاقایی می افته که خوشحالت می کنه و نمی دونی اون از کجا اتفاق افتاده و گاهی هم همون
اتفاق خوش به یک غم بزرگ تبدیل می شه و نمی دونی تقدیرش چیه؟
و حالا من خیلی دلم گرفته و نمی دونم که می خوام چیکار کنم؟ چرا یه روز یه آدم پیدا میشه و بهم نیرو میده و
ارادمو تقویت می کنه و یک دفعه ناپدید میشه و نه به ایمیلات جواب می ده و نه به تلفنات واقعا چرا آدما اینجورین؟
مگه من ازش طلب کمک کردم نه بلکه اون خودش اومد و این دل بدبخت را سیاه کرد و حالا این دل بدجوری شکسته
و ای کاش دل با یک نگاه عاشق نمی شد حتی اگه اون طرف فقط بخواد دوستت باشه اما تو عاشقش شدی؟!
هر صبح آغازی دیگر است
هر روز جهانی است که از نو تولد می یابد
امروز روزی نو است.
این دنیای من است که امروز
از نو بنیاد می یابد.
سراسر حیاتم را تا این لحظه گذرانده ام
تا چنین روزی فرا رسد
این لحظه این روز همچون لحظه های دیگر در طول ابدیت
خوب و گرامی است.
برآنم که از این روز و لحظه لحظه آن
بهشتی زمینی بیافرینم
امروز روز بخت من است.