در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشمان پر مهر توام.
کاش می دانستی که شبانگاهان
پشت تنهایی نمناک چشمانم
پی آوازی دلنواز می گردم
که در آن نوایی را می نوازد
که صدای دلنشین تو را به یادم می آرد
من در این شب تیره
زائر گیسوی مواج توام.
کاش با زورق اندیشه و خیال شبی
از اقیانوس مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج از اقیانوس گذر می کردم .
باز کم پنجره را امشب
تا نسیم بهاری نوازش گر گیسوان پر شکن تو باشد
که نسیم آمیخته شده با نفسهای عشق آلود من
تو اگر باز کنی پنجره را
می شنوی نوای حزن انگیز دلم
تو اگر باز کنی پنجره را
آسمان عشق را نشانت خواهم داد .
تو اگر باز کنی پنجره را
من تو را خواهم برد
به سرچشمه عشق .
تو اگر باز کنی پنجره را
من به تو نشان خواهم داد
کلبه ای در جنگل
که مصالح آن عشق است و صفا
تو اگر باز کنی پنجره را
من تو را با خود خواهم برد
به سرزمین عشق و رویاها
که در آن نیست غمی و دوری عشق.
|