سرزمین روشنایی

من آن دم که بر ساحل دنیا گام نهادم

حرفها گفتم با بی زبانی به یاسها و شقایقها و گل های وحشی

وان دم که افزود بر سنم

زدم پاهای خود را بر نهرهای نقره فام

جهیدم بر نهرها چون ماهی های سرخ در حوض خانه

و شنا کردم بر خلاف امواج نهرها

تا بیاموزم خلاف نهر شنا کردن را

و اکنون می خواهم بردارم گامی به سوی روشنایی

گامی به سوی خلاف نهر شنا کردن در راه عشق

و من خواهم نهاد بنادی جدید بر انوار عشق

و با ان قدم بر خواهم داشت به سوی سرزمین روشنایی