باززز شاید در این میان کسی تو را صدا بزند
کسی از میان جنگلها شاید تو را بخواند
و شاید کسی باشد که بخواهد دست تو را بگیرد
و شاید کسی به تو بگوید: ای کبوتر خسته بال
با من بیا به سرزمین های دوردست
جایی که نیست در آن هیچ صدایی
و نیست صدای هیچ سرزنش گری
و نه کسی که بخواهد فرصت پرواز را از تو بگیرد
آن صدا مرا می خواند و من نمی دانستم که او چه کسی است
و من باید چه کنم
سرم را بالا گرفتم و دیدم که تو هستی
ای معشوق من
و بالاخره دستم را در دستانت گذاشتم
و آرام پریدم به آسمانها
و آنجا به اوج رسیدم
و فهمیدم آنجا سرزمین رویاهای من است
و من با معشوقم در سرزمین آرزوها هستیم.
|