دل غمناک آسمان

باز شد آسمان ابری

ابرها گریان و آسمان خندان

گردبادی در این نزدیکی آغاز شد

باد می وزد و می کند از جا

گلهای یاس مهربان و درخت کاج سرسبز را

و درختان بی سرپرست را

باز گویا امشب دل آسمان به درد آمده

که اینگونه می شکند دل ابرها و درختان و گلها را

من ندانم که آسمان ز چه تنگ آمده

که اینگونه می بارد و می شکند

دل من هم می خواهد شروع به باریدن کند

و اشکها که نمادی از دل تنگ من است

می چکد بر گونه های من

و می سوزاند این دل غمگین را

بازگوی ای ابر بهاری ز شرح این دل غمناکت

اما

او مثل همیشه خاموش است.