سلام تا حالا شده از این دنیای غریب و ناشناخته که از هیچیز اون سر در نمی آرید و فقط برای این زندگی می کنید
که یا کسانی را دوست دارید و یا می خواهید به یک هدف مشخص برسید دلتون بگیره و دوست داشته باشید و
آرزو کنید که ای کاش می تونستید اونو عوض کنید و مثل یه صفحه نقاشی یا یک دکوراسیون اونو اون جوری که
می خواید می تونستید نقاشی کنید و یا طراحی کنید ویا مثل مهره های شطرنج می تونستید مهره ها را به هم
بریزید و از اول اونها را بچینید و خودتون نقشها را برنامه ریزی می کردید؟! اما حیف که نمیشه و کسی دیگه طراح و
برنامه ریز و نقاش این روزگاره.
بعضی وقتا یه اتفاقایی می افته که خوشحالت می کنه و نمی دونی اون از کجا اتفاق افتاده و گاهی هم همون
اتفاق خوش به یک غم بزرگ تبدیل می شه و نمی دونی تقدیرش چیه؟
و حالا من خیلی دلم گرفته و نمی دونم که می خوام چیکار کنم؟ چرا یه روز یه آدم پیدا میشه و بهم نیرو میده و
ارادمو تقویت می کنه و یک دفعه ناپدید میشه و نه به ایمیلات جواب می ده و نه به تلفنات واقعا چرا آدما اینجورین؟
مگه من ازش طلب کمک کردم نه بلکه اون خودش اومد و این دل بدبخت را سیاه کرد و حالا این دل بدجوری شکسته
و ای کاش دل با یک نگاه عاشق نمی شد حتی اگه اون طرف فقط بخواد دوستت باشه اما تو عاشقش شدی؟!
|