سرود هستی بخش

من در این شب سرد

می خوانم سرود هستی را

سرود هستی بخش و زندگی بخش

از تو می خواهم که دهی جوابم را

ای خدا  ای خدا بده جواب بنده ات را که

ندارد جز تو پناهی

در نیمه شب سرد می نشینم بر سر سجاده ای از نور

و می ریزم دانه های در الماس را بر گرد صورتم

و می خوانم و می جویم تو را

ولی دل من نور دیدنت را ندارد

دست مرا بگیر و ببر به سرزمینت

سرزمینی که نیست غمی و رنجی در آن

پس بیایید به کوی عشق و صفا کوی عشق و محبت

 

قایق مهربانی

دوست دارم بر ترک قایقی سوار شوم

و بر روی آبها برانم تا ناکجاها

و دور شوم از این سرزمین پر از ذلت و نامهربانی

و روم به شهری که نیست غمی در آن

به سرزمین آرزوها

سرزمین آهنگها و شادیها

سرزمین مهربانی ها

و در آنجا با تو بسازم کلبه ای

و شویم ما

سرزمینی که مردم آن همیشه مهربانند

و می دانند راز دلت را

که چه می گویی و چه می خوانی

روزی خواهم رفت

و نجات خواهم یافت از سرزمین نامهربانی ها

 

عشق چیست ؟

از میان تمام نواهای زمینی

نوایی که به دورترین نقطه در آسمان راه می یابد

موسیقی موزون قلب عاشق است .

عشق رود زندگی در جهان است .

میندیش که با دیدن جویباری کوچک

یا با رسیدن به نخستین چشمه حقیر

عشق را شناخته ای .

تا آن زمان که از میان دره های خارایین نگذری

و جویبار را گم نکنی

و مرغزارها را پشت سر نگذاری

و جویبار را ببینی که هر آینه گسترده و ژرف تر می گردد

تا آنجا که کشتی ها بر پهنه آن پیش می رانند

تا به فراسوی مرغزار پا ننهاده ای و به اقیانوس بی انتها نرسیده ای

تا تمامی گنجها را به اعماق این اقیانوس نسپرده ای

در نخواهی یافت که عشق چیست .