غبطه ملائک مقرب

عشق من به تو عشق پوچ و تو خالی نیست

عشق من بازیچه نیست

عشق من به تو عشقی راستین است

که از اعماق وجودم بر می خیزد

می نویسم تا بدنی دوستت دارم تا ابد

با تو خواهم آمد به هر کجا که بروی

با تو سر خواهم گذاشت به کوه و بیابان

دست در دست هم چون دو کبوتر سبک بال

پر خواهیم کشید به سرزمین عشق و رویاها

عشق من در برابر تو هیچ است

دوست دارم در آسمان دلمان به پرواز آییم

و هر چه داریم با هم تقسیم کنیم

عشقمان را ارزش نهیم

تو مپندار که من دوستت ندارم

و بدان که عاشقت هستم و خواهم بود

تا جایی که آسمان و زمین در هم دوخته شود

و با تو هستم تا آنجا که دیگر نباشد جانی در بدنم

و خاک شده باشد منزلگه ابدی من

عشق ما نیست عشقی واهی

عشق ما در آسمانها بسته شده

و ملائک مقرب خورند غبطه بر آن

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
بانمک چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:01 ب.ظ http://www.banamak.blogsky.com

سلام
خیلی جالب بود
مخصوصا عکس کنار دریات
موفق باشی
تا بعد....

جلوی من قدم بر ندار

شاید نتونم دنبالت بیام

پشت سرم راه نرو

شایدنتونم رهرو خوبی باشم

کنارم راه بیا و دوستم باش

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:20 ب.ظ http://brightfire.blogsky.com

تو را مانند جنگلهای شب درچشمه رویا
تو را مانند آوای بلورین پرستوها
تو را من دوست می دارم
تو را ای از وجودت کوچهای ذهن من سنگین
تو را ای دیدگانت از حریر ما رنگین
تو را من دوست می دارم
تو را مانند تنهایی
تو را ای اوج زیبایی
تو را من دوست می دارم

آوا جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:14 ق.ظ http://nesfe.blogsky.com/

سلام. خیلی قشنگ بود مخصوصا عکسش .. ممنونم از اینکه خبرم کردی..شاد باشی.

زمان جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:52 ق.ظ http://zamanphp.blogsky.com

سلام دوست عزیزم کجائی تو؟

فاخته جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:54 ب.ظ http://zibakalam19.blogfa.com

سلام...
سکوتم باید کوتاه باشد

بهانه هایم باید هیچ باشد



این بود قرار دل بی قرار ،

نفس کشیدن در هوای بی نیازی .

شادی را در عبور هیج دیدن و

تبسی همیشگی که همه تو را مجنون بی خیالی های کودکی بنامند

و حرکت !

مهم نیست چند فصل ، مهم نیست تا کی !

دلخوشی هامان که هیج ،

برای بودن بی دلیل رفتن هم اگر سراب نباشد بی دلی است !

هنوز هم سایه ای هست .

زیر درختی سرو ،

می شود به نگاهش نشست و هیچ نگفت .



جای که بلند ترین مصرع ، سکوت است !

سفرکرده جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 05:24 ب.ظ http://safarkarde.blogsky.com

هر کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
!!!
نمیدونم چه ربطی داشت اینی که اینجا نوشتم!
دلت دریا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد