ای کاش می دانستم که تو در کجای این شهر بزرگ اقامت داری
و سالهاست که در این دیار غربت به انتظارت نشسته ام
تا تو برگردی و افسوس که هنوز نیامده ای
سالها می گذرد پی در پی و ندارم از تو خبری
جز خاطره های با تو بودن
سالهای جوانی ام گذشت به انتظار و تو نیامدی
اکنون که در آستانه کهنسالی ام هنوز چشم انتظار توام
تا تو برگردی و با هم سر تا سر این دنیا را بگردیم
هر شب در این آرزو و دعایم
و می دانم که روزی خواهی آمد
روزی از همین روزها
خواهی آمد و مرا با خود خواهی برد
سلام دوست عزیز نوشتهات زیباست به وبلاگ من سر بزن خوشحال میشم